مي خواي بهش چي بگي؟
دوست داشتم بهش بگم الان دیگه احد شیپور و بوق و تیر کمون نیست سال 42 دیگه گذشته می تونستی راحت حرفاتو بهم بزنی همین طور من، شما دیگه در سنی هستی که این چیزا رو بتونی کاملا درک کنی .اون موقع نه تو اذیت می شدی و نه من اینقدر الاف میشدم و زجر می کشیدم اخه( چرا کسی اینارو نمی فهمه)
آخرین ويرايش توسط 2 on کراش, ويرايش شده در 0.
به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم
- Babak Radfar
- جغد پیر
- پست: 868
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am
- Babak Radfar
- جغد پیر
- پست: 868
- تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 8:36 am
قراره اينجا بهش يه چيزي بگيم نه اين که ببينيمش!!!
اين جمله من يه جمله دعايي بود.
ما که قرار هم نيست کسي رو ببينيم حالا اگه کسي دلش ميخواد ما ببينيمش با کمال ميل قبول ميکنيم!!!
از شوخي گذشته هنوز بهش فکر نکردم که اون موجود زميني که قراره اسمش آدم باشه و گير من بيافته کي ميتونه باشه راجع به ابعاد شخصيتيش خيلي فکر کردم ولي نمي تونم حدس بزنم کي ميتونه باشه! (الآن که کسي نيست!)
اين جمله من يه جمله دعايي بود.
ما که قرار هم نيست کسي رو ببينيم حالا اگه کسي دلش ميخواد ما ببينيمش با کمال ميل قبول ميکنيم!!!
از شوخي گذشته هنوز بهش فکر نکردم که اون موجود زميني که قراره اسمش آدم باشه و گير من بيافته کي ميتونه باشه راجع به ابعاد شخصيتيش خيلي فکر کردم ولي نمي تونم حدس بزنم کي ميتونه باشه! (الآن که کسي نيست!)
آخرین ويرايش توسط 1 on Babak Radfar, ويرايش شده در 0.
هيچوقت تو را ترک نمیکنم
حتا اگر
توی اين دنيا نباشم.
بانوی من!
هر وقت
به دوست داشتن فکر میکنم
ابديت
و تمامی شبها
با نام تو
بر سينهام
سنجاق میشود.
میدانی؟
میدانی از وقتی دلبستهات شدهام
همه جا
بوی پرتقال و بهشت میدهد؟
هرچه میکنم
چهار خط برای تو بنویسم
میبینم واژهها
خاک بر سر شدهاند
هرچه میکنم
چهار قدم بيايم
تا به دستهات برسم
زانوهام میخمد.
نه اینکه فکر کنی خستهام،
نه اینکه تاب راه رفتن نداشته باشم
نه.
تا آخرش همین است
نگاهت
به لرزهام میاندازد.
عباس معروفي
حتا اگر
توی اين دنيا نباشم.
بانوی من!
هر وقت
به دوست داشتن فکر میکنم
ابديت
و تمامی شبها
با نام تو
بر سينهام
سنجاق میشود.
میدانی؟
میدانی از وقتی دلبستهات شدهام
همه جا
بوی پرتقال و بهشت میدهد؟
هرچه میکنم
چهار خط برای تو بنویسم
میبینم واژهها
خاک بر سر شدهاند
هرچه میکنم
چهار قدم بيايم
تا به دستهات برسم
زانوهام میخمد.
نه اینکه فکر کنی خستهام،
نه اینکه تاب راه رفتن نداشته باشم
نه.
تا آخرش همین است
نگاهت
به لرزهام میاندازد.
عباس معروفي
je pense à toi...
où est tu?
que fais tu?
est-que j'existe encore pour toi?
où est tu?
que fais tu?
est-que j'existe encore pour toi?
من با دختراي اينجا كار ندارم كه...مگه اينجا موضوعش چي دلت مي خواد بهش بگي نيست؟
منم به اون گفتم كه روش زياد شده بود
اينجا آدم به كسي پيشنهاد ازدواج بده يا هادي كله اش رو مي كنه يا برادرش...ماشالا فروم نيست كه...رستوران خانوادگيه
منم به اون گفتم كه روش زياد شده بود
اينجا آدم به كسي پيشنهاد ازدواج بده يا هادي كله اش رو مي كنه يا برادرش...ماشالا فروم نيست كه...رستوران خانوادگيه
je pense à toi...
où est tu?
que fais tu?
est-que j'existe encore pour toi?
où est tu?
que fais tu?
est-que j'existe encore pour toi?
سجاد نوشته شده:من با دختراي اينجا كار ندارم كه...مگه اينجا موضوعش چي دلت مي خواد بهش بگي نيست؟
منم به اون گفتم كه روش زياد شده بود
اينجا آدم به كسي پيشنهاد ازدواج بده يا هادي كله اش رو مي كنه يا برادرش...ماشالا فروم نيست كه...رستوران خانوادگيه
پیشنهاد ازدواج که خیلی خوبه
حالا تو پیشنهادو بده هادی با من
آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت.
خيلى قشنگه!!!!! بازم از اينا بنويس!!sajjad نوشته شده:هيچوقت تو را ترک نمیکنم
حتا اگر
توی اين دنيا نباشم.
بانوی من!
هر وقت
به دوست داشتن فکر میکنم
ابديت
و تمامی شبها
با نام تو
بر سينهام
سنجاق میشود.
میدانی؟
میدانی از وقتی دلبستهات شدهام
همه جا
بوی پرتقال و بهشت میدهد؟
هرچه میکنم
چهار خط برای تو بنویسم
میبینم واژهها
خاک بر سر شدهاند
هرچه میکنم
چهار قدم بيايم
تا به دستهات برسم
زانوهام میخمد.
نه اینکه فکر کنی خستهام،
نه اینکه تاب راه رفتن نداشته باشم
نه.
تا آخرش همین است
نگاهت
به لرزهام میاندازد.
عباس معروفي
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان