جمله سازي...

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » چهار شنبه 22 شهریور 1385, 8:12 am

سمیه cd عروسیش رو تو کوچه پیدا کرد..
.
.
لباس، لوله، آبگرمکن، سیر
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
کراش
خيلي پيشرفت كرده
خيلي پيشرفت كرده
پست: 136
تاریخ عضویت: چهار شنبه 29 شهریور 1385, 6:54 am

پست توسط کراش » شنبه 8 مهر 1385, 12:36 pm

اخه سیر ، ترشی ، شده لباس لوله شده رو با اب گرم ابگرمکن نمی شورن


کراش ، بعد پنجم ، ناظر
به امید روزی که بتونیم بفهمیم کی هستیم

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » یک شنبه 9 مهر 1385, 9:37 am

کراش از اینکه ناظر بعد پنجم کم میاد خوشحاله :lol:


چسب
قیر
بو
مار
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » شنبه 15 مهر 1385, 9:57 pm

آقا مار میگه چرا این چسب بوی قیر میده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


حافظ
سفید برفی
پیشی
voice
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
saeedeh
آخرشه !
آخرشه !
پست: 461
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 10:54 am
تماس:

پست توسط saeedeh » دو شنبه 17 مهر 1385, 1:38 pm

سمیه جان این چه کلماتیه از خودت در کردی تو نمی دونی این خواهر چولمنگت نمی تونه با اینا جمله بسازه ؟



با سفید برفی نشسته بودیم داشتیم فال حافظ میگرفتیم که یه پیشی بهمون ویس داد. :lol:

زنبور
پشت بام
ناخن
الماس
زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » چهار شنبه 19 مهر 1385, 7:36 pm

اولا که قربون خواهر چلمنگم برم من

****************
حالا جمله:
رفته بودم پشت بام ناخن زنبورو بگیرم ، یه گردنبند الماس پیدا کردم



خودم
خودت
خودمون
خودشون
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » جمعه 21 مهر 1385, 8:11 pm

خودم و خودت و خودمون با خودشون رفتیم بیرون :lol: :lol: :lol: :lol:

علو
110
آتیش
داداش
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » یک شنبه 23 مهر 1385, 4:32 pm

الو 110 ؟ داداشم آتیش پاره شده :?

360
بعدپنجم
پاتوق
سایه
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 23 مهر 1385, 6:39 pm

360 و پاتوق و بعد پنجم هيچكدومشون سايه ندارن :lol:

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » یک شنبه 23 مهر 1385, 6:41 pm

من و تو و باران و زمين

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » یک شنبه 23 مهر 1385, 8:05 pm

منو تو و باران رفتیم زمین بخریم :shock: :shock:

روزگار
دیوار
لوله
سیب
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 24 مهر 1385, 2:04 am

تو این روزگار رو لوله ایستادم ، به دیوار تکیه دادم و سیب خوردم


شب
ردپا
کوه
آشتی
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » جمعه 19 آبان 1385, 3:20 pm

نصفه شب تو کوه داشتم با یکی اشتی می کردم که دیدم رد پا نداره... :shock:
.
.
سیبیل...استکان....مداد.....سوراخ
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » جمعه 19 آبان 1385, 8:00 pm

من داشتم با مداد برای سهیل سبیل می کشیدم که استکان از دستم افتادو سوراخ شد :shock:


میز
کیسه
قورباغه
من
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 29 آبان 1385, 11:44 am

من قورباغه ای که رو میز بود رو انداختم تو کیسه
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » دو شنبه 29 آبان 1385, 11:48 am

سنجاق سر
رقص
برف
شکلات
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
soheil
آخرشه !
آخرشه !
پست: 645
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:26 pm
محل اقامت: silver_unicorn2007@yahoo.com
تماس:

پست توسط soheil » چهار شنبه 8 آذر 1385, 7:16 pm

یه روز سمیه تو برف داشت رقص می کرد که شکلات رفت تو گلوش سنجاق سرش افتاد..
.
.
حمیده...سفره....سیگار....شاخ
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از خرابی لانه اش نمی هراسد
<soheil>

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 9 آذر 1385, 5:04 pm

حمیده سفره رو انداخت رو زمین و گاو رو در حالی که سیگار می کشید گذاشت روش و شاخ گاو رو برید

خیلی جمله ی بدی گفتم :cry:
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » پنج شنبه 9 آذر 1385, 5:05 pm

بستنی
لیوان
مسافرت
تاکسی
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
saeedeh
آخرشه !
آخرشه !
پست: 461
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 10:54 am
تماس:

پست توسط saeedeh » شنبه 9 دی 1385, 8:58 pm

من رفته بودم مسافرت دلم بستنی لیوانی میخواست رفتم خریدم تو تاکسی خوردم






ناهید ، سمیه ، تخت خواب ، زمستون
زندگي هديه خداست به تو. طرز زندگي کردن تو، هديه ي توست به خدا

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان