انجمن شاعران سايت!!!

گفتگو در مورد ادبیات فارسی ، مشاعره و موضوعات مرتبط
نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » چهار شنبه 23 آبان 1386, 9:32 am

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
hamideht
گروه وب سايت
گروه وب سايت
پست: 5034
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 8:08 am

پست توسط hamideht » چهار شنبه 23 آبان 1386, 6:55 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه :D
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:17 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:19 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:24 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز:ghalb:

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:35 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:45 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

پست توسط Nersi » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:50 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
-----> :)

نمایه کاربر
محمود
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1312
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 4:42 pm

پست توسط محمود » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:53 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

پست توسط Nersi » چهار شنبه 23 آبان 1386, 7:58 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
-----> :)

نمایه کاربر
gemini
آخرشه !
آخرشه !
پست: 590
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:41 am

پست توسط gemini » پنج شنبه 24 آبان 1386, 8:53 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
آخرین ويرايش توسط 1 on gemini, ويرايش شده در 0.
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.

Nersi
آخرشه !
آخرشه !
پست: 2493
تاریخ عضویت: شنبه 5 آبان 1386, 11:40 am
محل اقامت: تهران

پست توسط Nersi » پنج شنبه 24 آبان 1386, 8:55 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
-----> :)

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » پنج شنبه 24 آبان 1386, 11:56 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
saviola
!
پست: 2260
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
تماس:

پست توسط saviola » جمعه 25 آبان 1386, 11:48 am

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
:roll:

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » جمعه 25 آبان 1386, 3:37 pm

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو

تمام تنهاییم به یاد تو
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

نمایه کاربر
abri
آخرشه !
آخرشه !
پست: 3773
تاریخ عضویت: شنبه 7 مرداد 1385, 12:09 pm

پست توسط abri » یک شنبه 27 آبان 1386, 5:17 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو

تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...

نمایه کاربر
hadi
كارش درسته
كارش درسته
پست: 4070
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 11:17 am
تماس:

پست توسط hadi » سه شنبه 29 آبان 1386, 8:01 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو

تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو

رفتی دوباره و من بدون وجود تو

معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

نمایه کاربر
Ahmaad
آخرشه !
آخرشه !
پست: 1669
تاریخ عضویت: چهار شنبه 4 مرداد 1385, 7:05 pm
محل اقامت: Kuwait
تماس:

پست توسط Ahmaad » سه شنبه 29 آبان 1386, 9:16 pm

ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه

روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار


با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار

دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!

باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری

در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین

هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند

دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي

آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست

تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي

ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول

تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من

چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور

تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم

همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه

از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو

تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو

رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو
تصویر

نمایه کاربر
saviola
!
پست: 2260
تاریخ عضویت: دو شنبه 16 مهر 1386, 8:46 am
تماس:

پست توسط saviola » چهار شنبه 30 آبان 1386, 10:02 am

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو

تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو

رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو

با تو آسمون شب پر از ستارس!

نمایه کاربر
TNZ
پادشاه
پادشاه
پست: 6111
تاریخ عضویت: دو شنبه 9 مرداد 1385, 5:43 pm
تماس:

پست توسط TNZ » چهار شنبه 30 آبان 1386, 8:55 pm

از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز

صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز

دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما

دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم

نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو

تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو

رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو

با تو آسمون شب پر از ستارس!
دل من بی تو پاره پاره اس!
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.

ارسال پست

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان