انجمن شاعران سايت!!!
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
بیا ، و ظلمت ادراک را چراغان کن
که یک اشاره بس است
که یک اشاره بس است
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز:ghalb:
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز:ghalb:
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
----->
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
----->
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
آخرین ويرايش توسط 1 on gemini, ويرايش شده در 0.
ولی من سر بر آسمان خواهم داشت
تا چشم بر نور بگشایم.
تا چشم بر نور بگشایم.
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
----->
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن...
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
معرفت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
ای عزیزای دلم دوباره قصه ها از دلمون رونده میشه
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو
شیکم هامون دوباره از بادها آکنده می شه
روزی دوباره باز خواهیم گشت
به بهشت خود کنار یار
با این دلواپسی های مدام روزگار
خواهیم شد به کنار پروردگار
دلم چرا غمگین است؟
مدام نفسم سنگین است؟!
باز درگیر این افکار بی معنی
بیدارم همه شب تا سحری
در این دنیای بی حاصل کاز زمین
تلاشیست بیهوده که عجرش همین
هر آنکس که دیده به دنیا گشود
ز نامردي اين زمان وا بموند
دگر من نخوام بدین زندگی
نخواهم كنم بر همه بردگي
آن رقص درویشانم آرزوست
آن پایکوبی مستانه ام آرزوست
تو همانی که در شب مهتابی
به من و روزگار سياهم نويد سحر دادي
ز نامردان شدم بس ملول
تویی آن ماه شب های هلول
تو دیروز و امروز و فردای من
تو ماه شب های تار من
چرا اینچنین غم ناک و ملول
بنشسته ايم بر گور آرزوهاي دور
تو بودی اما من هر لحظه بی تو
درود شعله ی آتش خموشم
همیشه میشود با نگاهی عاشقانه
حرف دل را گفت و دید عشق صادقانه
از رخوت و سیاهی تا سپیده راهیست
که بسیار تاریک و طولانیست
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو
با تو آسمون شب پر از ستارس!
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو
با تو آسمون شب پر از ستارس!
از بامدادان تا شامگاهان ذکر و نیاز
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو
با تو آسمون شب پر از ستارس!
دل من بی تو پاره پاره اس!
رسیدن به همه ی کائنات و راز
صدایت میزنم به وقت نماز
صدای تو خوب است پس بنواز
دلیل است زیبایی این صدا
پس حواست باشد نروی به کما
دگر از هر صدا بیزارم
ای خدا نکند که بیمارم
نکند که نومید گشته ام ز تو
از تو یا از این حیات نو
تمام تنهاییم به یاد تو
شب و روزم گذران با ذکر تو
رفتی دوباره و من بدون وجود تو
خواستار غرق شدنم در وجود تو
با تو آسمون شب پر از ستارس!
دل من بی تو پاره پاره اس!
°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°|__/°
°°°°°°°°°|___/°
°°° ____|___________
~~~\_SOMAYEH___//~~~
´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.
چه کسی حاضر است؟
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 1 مهمان