صفحه 7 از 10

ارسال شده: دو شنبه 14 آبان 1386, 3:04 pm
توسط abri
آخییییییییی بیچاره

خسته نباشه
:D

ارسال شده: دو شنبه 14 آبان 1386, 3:10 pm
توسط TNZ
ATOSA نوشته شده:این ماجرایی که میخوام براتون بگم مربوطه به زمانیکه من و جناب محمود خان توی یه شرکت همکار بودیم . الان که چند وقتیه نمیاد سایت بهترین وقته که اونو تعریف کنم یکم بخندیم .
:lol: :lol:

یه پروژه داشتیم که مربوط به مرکز تحقیقات مخابرات ایران بود که بایستی به وسیله یه کاتالوگ توی اجلاس بین المللی که در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی برگزار میشد
این مرکز معرفی میشد . محمود که کارش از همه سریع تر بود و انصافا کارش هم خیلی خوب بود قول داد یک روزه کار رو تحویل بده :shock: . خوب به وعدش هم عمل کرد ولی نمیدونید چه برسر این بیچاره اوردن :cry: :cry: مدیر روابط عمومی مخابرات سه بار طرح رو عوض کرد و بالاخره موافقت کرد چاپش کنن :oops: . ولی این جناب محمود خان که ادعای زبانش میشد :lol: و درست روی جلد کلمه انگلیسی مرکز مخابرات رو غلط نوشته بود :o :o . اونها هم که فقط یک روز مونده بود به کنفرانس کاتالوگ ها رو برگشت زدن و گفتن تا صبح چاپ شده میخوان. :cry: :cry: ما که 3000 نسخه چاپی رو که نمیتونستیم دور بیاندازیم ولی میتونستیم کلمه انگلیسی رو روی برچسب چاپ کنیم و روی جلد درست روی کلمه غلط بچسبونیم ولی این کار خیلی سخت بود. ولی این جناب پتروس فداکار نشست و حدود 8 ساعت مدام برچسب چسبونی کرد و این کار رو انجام داد :lol: . صبح که همه اومدیم شرکت فکمون خورد زمین :o
ولی یه چیزی بگم واقعا پشت کارش عالیه :oops:

من کارای محمود رو دیدم خیلی کارش درسته :wink:

ارسال شده: دو شنبه 14 آبان 1386, 9:54 pm
توسط Nersi
دبیرستان که بودم با بچه ها زیاد کل می زاشتیم .یه بار قرار شد یکی از بچه ها یه کردی ترکمنی بیاره با یه دنپایی رو بسته بده یکی بپوشه سر کلاس.منم کردی خانواده گشادو پا کردم و کفشمم دادم بچه ها و دنپایی رو پوشیدم.خلاصه معلممون اومد از شانس خوشگل من گفت بیا پای تخته ریاضی حل کن آقا مگه میشد با یه کردی گشاد درچین قهوه ای برم.گفتم استاد ما نمی تونیم گفت واسه چی بیا جلو ببینم.یعنی رنگ به رنگ شدم وقتی کردی رو تو پام دید با اون دنپایی ناناز.خلاصه معلمم کلی خندید.خوب شد نابودم نکرد. :D حیف شد که با کردیه یه عکس ننداختم :lol:

ارسال شده: سه شنبه 15 آبان 1386, 12:46 am
توسط saviola
اگه یه روزی خواستیم با بچه ها قرار بزاریم هموونو بپوش!!!

:P

هم قشنگ میشی هم تجدید خاطرس! :P

ارسال شده: جمعه 18 آبان 1386, 4:37 pm
توسط Nersi
یه شب که خیلی خسته بودم به حالت مرگ افتادم و خوابیدم.از قرار نیمه شب ریحانه بهم اس ام اس داد و گفت مری بیداری؟منم زده بودم نه!!!!!!!!!!!!!!
یعنی من اصلا یه چنین صحنه ای یادم نمیاد که گوشیمو برداشته باشمو نوشته باشم نه؟!!!
ماجرا رو وقتی فهمیدم که ریحانه صبح بهم زنگ زدو گفت می بینم که می خوابی اس ام اس می دی!!گفتم چی ؟وقتی رفتم تو سنت گوشی دیدم راست می گه اس ام اس داده بودم خلاصه کلی خندیدم و نگران شدم واسه حالم. دیگه گوشیمو بالا سرم نمی زارم بخوابم می ترسم شب واسه کسی یهو اس ام اس بدم و احساسات در کنم. :D :D

ارسال شده: شنبه 19 آبان 1386, 6:59 pm
توسط محمود
ATOSA نوشته شده:این ماجرایی که میخوام براتون بگم مربوطه به زمانیکه من و جناب محمود خان توی یه شرکت همکار بودیم . الان که چند وقتیه نمیاد سایت بهترین وقته که اونو تعریف کنم یکم بخندیم .
:lol: :lol:

یه پروژه داشتیم که مربوط به مرکز تحقیقات مخابرات ایران بود که بایستی به وسیله یه کاتالوگ توی اجلاس بین المللی که در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی برگزار میشد
این مرکز معرفی میشد . محمود که کارش از همه سریع تر بود و انصافا کارش هم خیلی خوب بود قول داد یک روزه کار رو تحویل بده :shock: . خوب به وعدش هم عمل کرد ولی نمیدونید چه برسر این بیچاره اوردن :cry: :cry: مدیر روابط عمومی مخابرات سه بار طرح رو عوض کرد و بالاخره موافقت کرد چاپش کنن :oops: . ولی این جناب محمود خان که ادعای زبانش میشد :lol: و درست روی جلد کلمه انگلیسی مرکز مخابرات رو غلط نوشته بود :o :o . اونها هم که فقط یک روز مونده بود به کنفرانس کاتالوگ ها رو برگشت زدن و گفتن تا صبح چاپ شده میخوان. :cry: :cry: ما که 3000 نسخه چاپی رو که نمیتونستیم دور بیاندازیم ولی میتونستیم کلمه انگلیسی رو روی برچسب چاپ کنیم و روی جلد درست روی کلمه غلط بچسبونیم ولی این کار خیلی سخت بود. ولی این جناب پتروس فداکار نشست و حدود 8 ساعت مدام برچسب چسبونی کرد و این کار رو انجام داد :lol: . صبح که همه اومدیم شرکت فکمون خورد زمین :o
ولی یه چیزی بگم واقعا پشت کارش عالیه :oops:

یادش بخیر هنوزم وقتی بهش فکر میکنم کلی میخندم :lol:

این خاطره ایی که میخوام بگم بر میگرده به اولین روزی که خانم آتوسا اومد شرکتمون
نشست بغل دستم اگه سوال داشت بپرسه جوابشو بدم :shock:
رئیس شرکتون هم داشت با تلفن با یکی از مشتریای شرکت صحبت میکرد و شروع کرد
به خالی بستن
8) : آره من دارم تمام کارای ایران خودرو رو میگرم سایپا هم توی ذهنم هست .....
8) منم که پشت سیستمم بودم نوت پد رو باز کردم و توش با فونت بزرگ نوشتم
داره خالی میبنده گول ابروهاشو خورده بزرگ ترین کاری که تو زندگیش کرده
اینکه یواشکی رفته تو پارک تاب بازی کرده و یه چندتا چیز دیگه هم نوشتم که الان خاطرم
نیست . :D
آقا از بخت بد، رئیسم صحبتش تموم شد و اومد به سمت ما :o
من که حول شده بودم خواستم که نوت پد رو کلوز کنم اما ماوس عمل نکرد :?
آلت اف چهار چی اونم نشد :cry:
داشتم میمردم :lol:
یهو دستم رفت سمت ریست :o
ولی باید قید کاری رو که داشتم قبلش انجام میدادم میزدم چون سیوش نکرده بودم :cry:
تو این حین بود که رئیس رسید بالای سرم :o
منم چشمام رو بسته بودم :?

پیش خودم میگفتم که اخراج شدی رفت باید بری سر چهاراه لنگ بگیری دستت شیشه پاک کنی :cry:
ولی دیدم خبری نشد یواش یواش چشمام رو که باز کردم دیدم که نوت پد نیست
آتوسا رو که نگاه کردم داشت میخندید :lol:
بهم گفت آلت و تب عجب معجزه ایی مکنه نه .... :oops:




نتایج اخلاقی
هر موقع قصد دارید پشت کسی صحبت کنید اطمینان حاصل کنید تا شعاع ده کیلو متری شما خبری از طرف نیست :lol:
از خریدن ماوس های بیسیم حتی المقدور خودداری فرمائید :oops:
زیادم در مورد اتفاقاتی که قرار بیافته اظهار فضل نکیند راستش فرداش رئیسم رفت با ایران خودرو قرار داد بست :o

ارسال شده: یک شنبه 20 آبان 1386, 7:47 am
توسط ATOSA
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

یاد باد آن روزگاران یاد باد :cry:

ارسال شده: یک شنبه 20 آبان 1386, 12:18 pm
توسط nono
حیلی باحال بیـــــــــــــــــــــــــــــــد :shock: :lol:

ارسال شده: یک شنبه 20 آبان 1386, 4:02 pm
توسط abri
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

ارسال شده: دو شنبه 21 آبان 1386, 5:08 am
توسط saviola
پس آتوسا جونتو نجات داده!!!


:D

ارسال شده: دو شنبه 21 آبان 1386, 5:28 am
توسط Lord Vernus
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

khoda rahmet karde dadash !


man 2 kare ghabli ke dadashtam ... too office boodam ba 2 ta hamkaram
man poshtam be dar bood ...
asabam az modire kol khord bood o harchi foshe namoosi bood behesh keshidam !

didam hamkaram yekami narahatan va ghiafashoon avaz shod !
roomo kardam oon var didam modir kole poshte saram ....
DAR JA EKHRAJ SHODAM ! ! !! ! ! ! ! !

bekhoda harvaght hamchin sahneyi too film mibinam yadam be oon rooz miad !
EHSASE BADI DASTAM MIAD !

ارسال شده: دو شنبه 21 آبان 1386, 5:37 am
توسط abri
اه!!!! چه خفن!!!
:o

ارسال شده: سه شنبه 22 آبان 1386, 9:33 am
توسط saviola
پس واسه همین از اون شرکته رفتی؟؟
اونجا که همیشه آنلاین بودی!!

:P :D

ارسال شده: سه شنبه 22 آبان 1386, 10:35 am
توسط TNZ
خوبه فقط اخراجت کرد :D

ارسال شده: پنج شنبه 24 آبان 1386, 1:18 pm
توسط nono
خدا نصیب گرگ بیابون نکنه :lol: :lol:

ارسال شده: چهار شنبه 7 آذر 1386, 12:33 pm
توسط saviola
دوستم میگفت!

رفته بودیم موبایل فروشی!
یه دختره از دانشجوهای دانشگاهشون اومده بوده تو مغازه گفته ببخشید آقا!

موبایل nokia K810 i دارین!؟


:lol:

ارسال شده: چهار شنبه 7 آذر 1386, 12:37 pm
توسط محمود
:lol: :lol:

ارسال شده: دو شنبه 19 آذر 1386, 8:10 pm
توسط hadi
یه بار یه معلممون فکر کنم داشت درمورد مدیر حرف میزد، گفت:

این آقای ... هم مثل ممممممممممممممممم یه بنده خدایی تو یه چیزی گیر کرده

بیچاره میخواست بگه مثل خر تو گل ، ولی جرات نکرد :lol: :lol:

این احمد ما هم مثل یه بنده خدایی تو اردن گیر کرده :lol: JK

ارسال شده: سه شنبه 20 آذر 1386, 8:11 am
توسط Moe
Lord Vernus نوشته شده::lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

khoda rahmet karde dadash !


man 2 kare ghabli ke dadashtam ... too office boodam ba 2 ta hamkaram
man poshtam be dar bood ...
asabam az modire kol khord bood o harchi foshe namoosi bood behesh keshidam !

didam hamkaram yekami narahatan va ghiafashoon avaz shod !
roomo kardam oon var didam modir kole poshte saram ....
DAR JA EKHRAJ SHODAM ! ! !! ! ! ! ! !

bekhoda harvaght hamchin sahneyi too film mibinam yadam be oon rooz miad !
EHSASE BADI DASTAM MIAD !
:lol: :lol: :lol:

ديروز بابام اومد سر سفره نشست
ديدم تي شرت frontliner پوشيده!
آى خنديدم!! :lol:

نميدونم چرا يهو ياد قليون و ژينا و كانتر افتادم؟!

ارسال شده: سه شنبه 20 آذر 1386, 8:18 am
توسط Nersi
با دوستام همیشه عادت دارم ضرب المثل ها رو یه نیمه یه چیز می گیم بقیشو یه ضرب المثل دیگه میگیم یا از توی تعارف ها همش بی ربط می گیم.شده عادتم. :D

یه دفعه از بیرون میومدم دم خونه یکی از همسایه ها رو دیدم بهم تعارف کرد گفت بفرما منزل منم که عادتمه یهو به جای اینکه بگم ممنون گفتم نوش جان.خیلی ضایع بود :lol: یه لحظه فکر کردم با دوستامم.خلاصه خودمو زدم به علی چپ و گرنه............ :lol: :lol: :lol: