صفحه 10 از 10
Re:
ارسال شده: یک شنبه 3 شهریور 1387, 7:41 am
توسط saviola
برا من چه دعايي كردي بابايي؟؟؟
Re:
ارسال شده: دو شنبه 22 مهر 1387, 8:11 pm
توسط Nersi
saviola نوشته شده:برا من چه دعايي كردي بابايي؟؟؟
اااا من اینو تازه دیده بیدم!!!
کلهم همه رو با هم دعا کردم دسته جمعی،ممم بعد یهو همگی با هم مستجاب می شیم
Re:
ارسال شده: دو شنبه 22 مهر 1387, 8:13 pm
توسط Nersi
سوتی فتح الله زاده در برنامه زنده تلویزیونی،
علی فتحاللهزاده به شبكه جامجم رفته بود تا در یك برنامه ورزشی زنده شركت كند. برنامه كمی متفاوت بود. وسط صحبتها، مجری برنامه از مدیرعامل استقلال خواهش كرد یك لیوان شربت بخورد تا بحث را ادامه دهند. فتحاللهزاده به مجری گفت: «مدیرعامل استقلال را دعوت كردهاید و به او شربت قرمز میدهید؟» مجری جواب داد: «شرب آبی نداشتیم.» اما مجری جوابی كه انتظارش را داشت، نشنید. فتحاللهزاده گفت: «این را میخورم به سلامتی شما جوانان و ورزشكاران»؛ حرفی كه تهیهكننده را مجبور كرد همانجا برنامه را قطع كند.
Re:
ارسال شده: دو شنبه 13 آبان 1387, 4:06 pm
توسط hamideht
Re:
ارسال شده: دو شنبه 13 آبان 1387, 6:50 pm
توسط Ahmaad
Re:
ارسال شده: دو شنبه 13 آبان 1387, 7:20 pm
توسط hamideht
Re:
ارسال شده: چهار شنبه 15 آبان 1387, 3:24 pm
توسط Nersi
Re: سوتيكده
ارسال شده: یک شنبه 4 مهر 1389, 10:16 am
توسط Ahmaad
جدیدا بعد از مدت ها دوستان دوره مدرسه همدیگر رو پیدا کردیم و دور هم جمع می شیم و کلی خوش می گذره جاتون خالی.. بعد کلـــــــــی خاطرات مدرسه و اینا زنده شد.
حالا فعلا سسوتی خودم رو بگم.
ممد ساوی یادشه احتمالا پیش دانشگاهی بودیم بعد کلاس های ادبیات و شیمی و اینا با ریاضی فیزیک ها مشترک بود.
خلاصه سر کلاس ادبیات نشسته بودیم یه طرفم مصطفی بود یه طرفم هم این ساوی نامرد.. بعد معلمه هم درس جدید رو تموم کرده بود عادت داشت بعدش خودآزمایی ها رو دونه دونه به نوبت از بچه ها بپرسه.. خلاصه اون روزی خسته هم بودم و اصلا حوصله کلاس رو نداشتیم چه برسه به سوال و اینا. حالا معلمه داشت می پرسید و نوبت بچه های آخر کلاس بود که همه شون هم بچه خرخونا و معدل 20ها و اینا بودن و ما جلو نشسته بودیم و من هم هی داشتم با این ساوی نامرد حرف می زدم که استاد یه دفعه ای گفت" آقاااای پویا... سوال بعدی"
حالا به کمک مصطفی بلاخره فهمیدم کدوم صفحه ست و کدوم سواله و سوال هم یه چی تو این مایه ها بود: به نظر شما "فلان تکنیک" نویسنده در این نوشته اش چگونه بوده است؟
حالا طرف انتظار داره بیام دقیقا تکنیک رو بگم و توضیح و .....
آقا منم که اصلاااا حواسم نبود برگشتم طرف معلمه و گفتم: ولله آقا خوب بوده بد نبوده
کلاس هم نامردی نکرد همـــــــــــه بلند زدن زیر خنده
))
باحالتر از همه هم معلممون اینقدر جدی بود که اصلا یه لبخند هم نزد خیلی جدی جواب درست رو داد و گفت بعدی و ادامه داد
Re: سوتيكده
ارسال شده: چهار شنبه 14 مهر 1389, 12:36 pm
توسط Ahmaad
Nersi نوشته شده:یه مدت سوتی می دهیم بد جور
خودمان را به کوچه علی چپ می زنیم این جور
یه سوتی رو بگم که آخرش بود البته مقصر من نبودم!!!
جاتون خالی رفته بودم زیارت همه بگید زیارت
ببخشید من به این قسمت میرسم همش دو بار تکرار می کنم دست خودم نیست!!
خلاصه از قضا و قدر موقع زیارت بچه های سایت به یادم اومد،دست از سر کچل منم بر نمی دارید که...
، اومدم براتون دعا کنم خیر سرم،منم که عادت ندارم آروم با خودم حرف بزنم بلند بلند می حرفم
گفتم هیشکی نمی شنوه شلوغ پلوغه،بعد شروع کردم یکی یکی اسم هاتون رو گفتن:( ابری پف پفی،tnz،mmk ،جوزف، بعد ششم،بتی،نونو،پرواز،ساویولا و......) و همینطور بقیه بچه ها،وقتی حرفم تموم شد یه نگاه به بغل دستم کردم دیدم یه خانمه داره اینطوری نگاه می کنه
بیچاره فکر کرده بود من حالم خیلی بده
بعدن که فکر کردم دیدم آره حق داشته آخه اسم هایی که داشتم می گفتم یه جورایی عجیب و غریب بود از آسمون و کلمات اختصاری مثه مدل ماشینو بی ام وه
و اسم های خارجی و اسم فوتبالیستو فقط فکر کنم اسم مارادونارو نگفتم
آقا بلاخره من نفهمیدم اونجا واسه من دعا کردی یا نه ؟؟؟؟
Re: سوتيكده
ارسال شده: پنج شنبه 15 مهر 1389, 4:29 pm
توسط Nersi
Ahmaad نوشته شده:Nersi نوشته شده:یه مدت سوتی می دهیم بد جور
خودمان را به کوچه علی چپ می زنیم این جور
یه سوتی رو بگم که آخرش بود البته مقصر من نبودم!!!
جاتون خالی رفته بودم زیارت همه بگید زیارت
ببخشید من به این قسمت میرسم همش دو بار تکرار می کنم دست خودم نیست!!
خلاصه از قضا و قدر موقع زیارت بچه های سایت به یادم اومد،دست از سر کچل منم بر نمی دارید که...
، اومدم براتون دعا کنم خیر سرم،منم که عادت ندارم آروم با خودم حرف بزنم بلند بلند می حرفم
گفتم هیشکی نمی شنوه شلوغ پلوغه،بعد شروع کردم یکی یکی اسم هاتون رو گفتن:( ابری پف پفی،tnz،mmk ،جوزف، بعد ششم،بتی،نونو،پرواز،ساویولا و......) و همینطور بقیه بچه ها،وقتی حرفم تموم شد یه نگاه به بغل دستم کردم دیدم یه خانمه داره اینطوری نگاه می کنه
بیچاره فکر کرده بود من حالم خیلی بده
بعدن که فکر کردم دیدم آره حق داشته آخه اسم هایی که داشتم می گفتم یه جورایی عجیب و غریب بود از آسمون و کلمات اختصاری مثه مدل ماشینو بی ام وه
و اسم های خارجی و اسم فوتبالیستو فقط فکر کنم اسم مارادونارو نگفتم
آقا بلاخره من نفهمیدم اونجا واسه من دعا کردی یا نه ؟؟؟؟
میذاشتی یه دو سال دیگه می پرسیدی! بابا من یادم نمیاد!
Re: سوتيكده
ارسال شده: جمعه 16 مهر 1389, 2:38 am
توسط Ahmaad
Nersi نوشته شده:Ahmaad نوشته شده:Nersi نوشته شده:یه مدت سوتی می دهیم بد جور
خودمان را به کوچه علی چپ می زنیم این جور
یه سوتی رو بگم که آخرش بود البته مقصر من نبودم!!!
جاتون خالی رفته بودم زیارت همه بگید زیارت
ببخشید من به این قسمت میرسم همش دو بار تکرار می کنم دست خودم نیست!!
خلاصه از قضا و قدر موقع زیارت بچه های سایت به یادم اومد،دست از سر کچل منم بر نمی دارید که...
، اومدم براتون دعا کنم خیر سرم،منم که عادت ندارم آروم با خودم حرف بزنم بلند بلند می حرفم
گفتم هیشکی نمی شنوه شلوغ پلوغه،بعد شروع کردم یکی یکی اسم هاتون رو گفتن:( ابری پف پفی،tnz،mmk ،جوزف، بعد ششم،بتی،نونو،پرواز،ساویولا و......) و همینطور بقیه بچه ها،وقتی حرفم تموم شد یه نگاه به بغل دستم کردم دیدم یه خانمه داره اینطوری نگاه می کنه
بیچاره فکر کرده بود من حالم خیلی بده
بعدن که فکر کردم دیدم آره حق داشته آخه اسم هایی که داشتم می گفتم یه جورایی عجیب و غریب بود از آسمون و کلمات اختصاری مثه مدل ماشینو بی ام وه
و اسم های خارجی و اسم فوتبالیستو فقط فکر کنم اسم مارادونارو نگفتم
آقا بلاخره من نفهمیدم اونجا واسه من دعا کردی یا نه ؟؟؟؟
میذاشتی یه دو سال دیگه می پرسیدی! بابا من یادم نمیاد!
آره؟؟ رد گم کنی ه دیگه آره ؟ دعا نکردی پس.... بابا همون موقع هم پرسیدم جا خالی دادی.
Re: سوتيكده
ارسال شده: چهار شنبه 10 آذر 1389, 6:49 am
توسط hamideht
هان؟
چی میگین شمادوتا؟
Re: سوتيكده
ارسال شده: چهار شنبه 24 فروردین 1390, 1:39 pm
توسط nono
همین یه ماه پیش که رفتم دبی عروسی پسر داییم بود
بعد روز عروسی رسم هست که فامیل های عروس و دوماد تو سالن میشینن و مهمون ها که میان ازشون استقبال می کنن!
خلاصه اینها هم همشون عرب، منم واسه ایکه ضایع نباشه خواستم مثل خودشون باهاشون حرف بزنم، دیدم اگه از تو گلو حرف بزنم معلوم نمیشه چی میگم!
با همه دست که می دادم الکی لب می زدم و چند تا عین از ته گلوم می گفتم تا اینکه با یکی از کسایی که به زیون خودمون حرف می زد هم ندونسته اینجوری حرف زدم تا به خودم اومدم دیگه دیر شده بود، طرف یه پوزخند بهم زد که تا عمق وجود آب شدم!
کلا اونجا ضایع شدیم رفت
Re: سوتيكده
ارسال شده: جمعه 23 اردیبهشت 1390, 3:35 pm
توسط Ahmaad
بچه بودم اولین بار رفته بودم ایران تو مسافرت های بین شهری مون می دیدم خیلی جاها نوشته "رب گوجه فرنگی". بعد رب رو نمی دونستم چیه می خوندم رَب گوجه فرنگی
) بعد از کلی فکر و اینا گفتم حتما اینا مزارع گوجه فرنگی دارن بعد وقتی می خوان بگن یا رب اینطوری می گن که یعنی همون ای خدای گوجه فرنگی
Re: سوتيكده
ارسال شده: شنبه 24 اردیبهشت 1390, 11:34 am
توسط hamideht
تو شاهکاری
شاهــــــــــــــــــــــــــــــکار
Re: سوتيكده
ارسال شده: یک شنبه 15 خرداد 1390, 1:02 pm
توسط Ahmaad
Re: سوتيكده
ارسال شده: سه شنبه 17 خرداد 1390, 7:15 pm
توسط Nersi
سوتی که جدیدا فرااااوونه ولی این آخری این بود که: عجله داشتم واسه خوردن ناهار،فکرمم مشغول بود،بعد داشتم فکر میکردم که ماست بخورم یا دوغ،همیجوری که داشتم فکر می کردمو کار میکردم دیدم یه لیوان پُر از ماست کردم!